جدول جو
جدول جو

معنی دعوی کاری - جستجوی لغت در جدول جو

دعوی کاری
(دَعْ)
ادعا. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَعْ)
به خود گمان کمال غیرواقع داشتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
دیم کاری. زراعت دیم. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به دیم کاری شود
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ / تِ)
دعوی دارنده. آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده. (ناظم الاطباء). مدعی. (فرهنگ فارسی معین). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
وگر جوابش گویند شاد باشم سخت
کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار.
(از جامع الحکمتین ص 311).
کجا جمشید و کو هوشنگ و فغفور
کجا شاهان دعوی دار و مغرور.
(منسوب به ناصرخسرو).
زهی طغیان حسنت بر شکست کار من باعث
ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باعث.
محتشم کاشانی (از آنندراج).
، نزاع کننده. پرخاشجوی، دادخواه. متظلم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
خواهان، ستیزه جوی آنکه ادعایی دارد مدعی، نزاع کننده پرخاشجوی، دادخواه متظلم
فرهنگ لغت هوشیار